این چند روزه به معنی واقعی کلمه درگیر بودم و
البته خداروشکر به خاطر اتفاقات ریز و درشت خوبی که داره میفته.
تغییر دادن محل کار همیشه باعث تغییرهای زیادی تو سبک زندگیامون میشه و این اتفاق الان برای من افتاده، محل کارم رو عوض کردم و ازمسیر رفت و آمد گرفته تا ساعت خوابیدن و بیدار شدن و..... خلاصه خیلی چیزای دیگه ام عوض شده
خداروشکر محل کار جدید با روحیاتم جوره ، محل آرومی داره و یه جورایی روحیه تنوع طلبی منو راضی میکنه ، ان شالله که تا آخرش همینطوری باشه....
خب باید از هفته پیش تعریف کنم، تعریف کردنی ها
رو.....
هفته پیش ساعت 4 از شرکت اومدم بیرون ، از
اونجایی که شبش یه فوتبال مهم از نوع خارجی اش داشت ، همسر جان هوس کردن که فوتبال
رو با دوستش ببینه،بنابراین بهش زنگید ما داریم میایم خونتون و اونها هم
اصرااااار که حتما شام بیاین، منم سریع شروع کردم و یه کیک بسی خوشمزه درستیدم ، و
در نتیجه ما هم ساعت ده از خونه زدیم بیرون و شب ساعت 2:30 بود که برگشتیم خونه.
پنجشنبه هم صبح که روز مبعث پیامبر بود و روز
تعطیل ، صبح بیدار شدم یه کم تمیزکاری کردم خونه رو و پییییییش به سوی خونه مامان
تا آخر شب . البته که من و مامان فرصت رو غنیمت شمرده و سریع یه برنامه گردشی عصرش
چیدیم که با خاله و دایی و .... رفتیم بیرون تا آخر شب ( بلی همچین مادر و دختر پایه ای هستیم ما)
جمعه قرار بود مامان اینا و داداشم اینا رو
دعوت کنم خونمون ، بعد صبحش دیدم هوا خوبه و بهتره از طبیعت زیبای اردیبهشتی هم استفاده
کنیم ، بنابراین قرار گذاشتیم بریم پیک نیک ، جو جه ها رو سریع حاضر کردم که ببریم
و تندی یه سالاد هم درست کردم و با بقیه میوه و مخلفات راه افتادیم ، جاتون خالی
خیلی خوش گذشت ، کلی هم با مامان و بابا و زن داداش و .... عکسهای هندونه ای
گرفتیم
شنبه صبح (18 اردیبهشت) قرار بود بیام محل کار جدید ، بنابراین شبش با کمی استرس خوابیدم و صبح زود ساعت 6 راه افتادم تا در اولین روز شروع به کار تاخیر نخورم و......
تا امروز هم روزهای کاری داره تند تند و خیلی
سریع میگذره ، خدارو شکر همه چی خوبه و من راضیم ، به غیر از اینکه عصر که میرسم
خونه کلا له هستم ، یعنی له هاااااااااا