-آخ آخ ... پاییز است و هوا ملس است و پسته پوستی (تازه) هم آمده است و من چقدر دلم میخواهد از این آفتاب کم جون عصرا بنویسم و خش خش برگها و نارنگی ها و نارنجی هااااااا و .......اما واقعیت اینست که پشت میز محل کارم نشسته ام و کار میکنم و خانم همکار بغل دستی هم که هی میرود و دمای اسپیلیت رو میگذارد روی 18 درجه بدجوری رو مخ است.
-با همسر جان دو تایی رفتیم فیلبند( جاده هراز نرسیده به آمل)، قشنگ بود و عالی ، فقط اصلا هوا سرد نبود!! انصافا در سفرنامه هایتان در مورد دمای هوا اغراق نکنید که ما مجبور بشویم برای یک سفر یکروزه اینهمه لباس گرم با خومان کول کنیم و ببریم
-مدیرم نیست ، میون کارهای ریز ریزم ، گهگاهی وبلاگی میخونم و برای دوستانم کامنت میگذرام و چای میخورم و کیک کوچولو ؛ آیا زندگی چیزی غیر از این لذت های کوچک است؟؟!
وای چه روزگاریست
که جام می ما خالی شده
وپرشده از دستهای آلوده
.....................
سلام وخداقوت [سبز][گل]
سلام
ممنونم
خوش باشی عزیزدلم
خیلی تعریف فیلبندو شنیدم اما تاحالا نرفتم
خیلی ممنون
والا ما رفتیم و کم مونده بود زیرانداز رو بکشیم روی خودمون از بس لرزیدیم و یخ کردیم ... تو راه برگشت هم انقدر گرم شده بود که میخواستیم هرچی تنمون هست رو در بیاریم :)))
هوای فیلبند خیلی متغیر هست و احتمالا قسمت گرمش نصیب شما شده .
ااااااااا پس قسمت گرمش نصیب ما شد
فقط اون پتو مسافرتی که با خودمون برده بودیم