روزهای شیرین الی...

الی هستم یه خانم شاغل خوشحال ، همسر جان را هم بسیااااااااار دوست میدارم.

روزهای شیرین الی...

الی هستم یه خانم شاغل خوشحال ، همسر جان را هم بسیااااااااار دوست میدارم.

روزهای تنبلانه!

ما خوبیم خداروشکر!

اگه از دوران شیرین بارداری در چند هفته اولش بخوام بگم باید بگم که تنبلی شدیدش به ما رسیده و کسالت و بی حالی و خوابالو بودن؛ با این حال در هر حالتی یادم هست که خداروشکر کنم از ته دل و در قنوت نماز هام بخونم: رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ.

دیگه اینکه خونه مامان هم خیلی بیشتر تر بهم میچسبه ، صبح های روز جمعه منتظر میمونم تا همسر جان از خواب بیدار شه که منو برسونه خونه مامان ، اونجا هم که میرسم مثل کوآلا همش بالشتم بغلمه و از این اتاق به اون اتاق میرم، هی هم غذاهای خوشمزه بهم تعارف میشه و گاها بقیه هم منو بهونه میکنن و هوس نون خامه ای میکنن و آب هویج بستنی!! شب هم که داداش و زنداداش معمولا برای شام میرسن تموم کارهای پذیرایی و ظرف شستن و اینها رو زنداداش انجام میده! (میدونم که خیلی بدجنسم ، ولی خب آخه خیلی میچسبه) یکبار هم که اجبارا بلند شم سرپا تا ادای کار کردن از خودم در بیارم ، عروس گفتش که برو بشین تو کمرت درد میگیره!!!! انصافا تو این یک مورد ما رو خجالت زده و شرمنده خودش کرد!

شب هم برگشتنی خونه، مامان یه بغل بهم غذاهای جورواجور میده که به لطف این حرکت مامان لازم نیست دیگه تا دو سه شب بعدش بخوام آشپزی کنم ( و باز هم البته خداروشکر میکنم که نهارها هم من و همسری جفتمون محل کار میخوریم)

از کارهای خونه هم تا جایی که میشه فاکتور میگیریم و هی اونها رو به بعدها موکول میکنیم و هر شب ساعت نه و نیم شب یا دیگه نهایتا ده خوابیم!! (البته فقط من و نه همسر!)

این بود شرح حال تمام چند هفته اخیر من!


- الهی که تمام این روزهای خوش نصیب و قسمت همه کسایی بشه که آرزوشو دارن