روزهای شیرین الی...

الی هستم یه خانم شاغل خوشحال ، همسر جان را هم بسیااااااااار دوست میدارم.

روزهای شیرین الی...

الی هستم یه خانم شاغل خوشحال ، همسر جان را هم بسیااااااااار دوست میدارم.

یک شلوار سبز!

می خوام اعتراف بزرگی بکنم! خیلی بزرگ! اینکه زندگی مشترک ما بعد از اومدن بچه خیلی هم شیرین نیست، که چه بسا فقط قابل تحمل است و همراه با بگو مگوهای ریز و درشت و توش پر است از حرف های این چنینی: پوشک بچه رو بیار ، هیسسسسسس! پسرک داره میخوابه یواش تر! تو مواظب پسرک باش تا من دو دیقه به فلان کارم برسم ، تا من میشورمش و پوشکش رو عوض میکنم ، تو برو لباسشو بیار و....

بعله! دقیقا همین حرف ها از عصر که من میرسم خونه مدام تکرار میشن تا ساعت 9-10 شب که پسرک یواش یواش بخواب بره و خونه رو سکوت دلنشینی پر کنه و اون موقع است که من از خستگی در حالیکه دارم له میشم، بلافاصله پنج دقیقه بعد از پسرک بخواب میرم ، بدون اینکه تونسته باشیم با همسر دو کلمه حرفی بزنیم یا چای و میوه ای با هم بخوریم و اینا

خواستم بگم که مدتها بود که من فکر میکردم که "بچه" و حواشی اون ، حال و هوای جذاب دو نفرمون با همسر رو عوض کرده ، اما دیشب، درست زمانی که داشتیم با همسر از خلوت آخر شب لذت میبردیم و عکس های روزای اول ازدواجمون رو نکاه میکردیم و خاطره بازی میکردیم با اولین سالگرد ازدواجمون و اون سفر رویایی؛ جفتمون به این نتیجه رسیده بودیم که چقدر من اولین روزهای زندگی مشترکمون همش گل گلی بودم و رنگی رنگی و سرشاز از لباس های صورتی و لاک صورتی و رژ صورتی و دامن های کوتاه و بلند و قرقری و غیره ؛ همسرجان یهو با جدیت اعلام کرد که اصولا زندگی مشترک ما به دو دسته تقسیم شده : دوران ماقبل از شلوار سبز و دوران بعد از شلوار سبز !! و اینگونه رسما انزجار خود را نسبت به اون شلوار گرم و نرم و راحت و تو کرکی که گاها میپوشم اعلام کرد.