روزهای شیرین الی...

الی هستم یه خانم شاغل خوشحال ، همسر جان را هم بسیااااااااار دوست میدارم.

روزهای شیرین الی...

الی هستم یه خانم شاغل خوشحال ، همسر جان را هم بسیااااااااار دوست میدارم.

پاییز می رسد که مرا مبتلا کند

ساعت 12 شب بود، پسرک خواب بود و همسرجان هم خسته از ترافیک ، زودتر از بقیه شبها خوابیده بود .عصری کنار پسرک یکساعتی چرت زده بودم و الان اصلا خوابم نمیبرد ، تو همون تاریکی و بدون روشن کردن هیچ برقی ، اسباب بازی های پسرک رو از کف اتاق جمع کردم و کمی آشپزخونه رو مرتب کردم. مدتها بود خونه رو این همه آروم و خلوت ندیده بودم.یک پنجشنبه شب آروم و متفاوت!

رفتم کنار پنجره آشپزخونه ، رعدو برق بود و باد تند و صدای بهم خوردن شاخه درختها و ... وه! که چقدر هوا پاییز بود!

 

-البته که از فرصت استفاده کردم و من هم زودی خوابیدم و باز هم کتاب نخواندم !

نظرات 1 + ارسال نظر
عروس شنبه 21 مهر 1397 ساعت 09:41 aroosco.blogsky.com/http://

این هوا به خودی خود قرص خوابه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد