روزهای شیرین الی...

الی هستم یه خانم شاغل خوشحال ، همسر جان را هم بسیااااااااار دوست میدارم.

روزهای شیرین الی...

الی هستم یه خانم شاغل خوشحال ، همسر جان را هم بسیااااااااار دوست میدارم.

پاییز عزیز...

-کلا پاییز که میشود حال من بهتر است ، هی همینجوری از خوشی دلم قیری ویری میرود!! بس که که هوا خوبست و ابری میشود و نسیم خنک می وزد و خش خش برگهای پاییزی و....

نصف خوشی های عالم در پاییز برای من اتفاق افتاده ،به اضافه  تولد خودم و خاطرات شیرین دوستی با همسر جان در پاییز و یکسال بعد ترش مراسم خواستگاری و بله برون و نامزدی 


-دو سه روز آخر تابستان را رفتیم همدان عروسی ، از تصورات من خیلی بهتر بود، تمام مدت خندیدیم و رقصیدیم و حالش رو بردیم.


 -همسر جان قرار است آبان ماه بروند به یه ماموریت سفر خارجه! خدا کند که جور شود و ماهم با ایشان برویم.


 -شبهای پاییزی جون میدهد که کاموا و میل بافتنی دست بگیری و هی فکر و خیال ببافی و عشق کنی ، قبلا تر ها یه شال گردن رنگی رنگی برای خودم بافته ام و مزه اش هنوز زیر دندونم است ، کسی کلاه بافتنی نوزادی خرسی!بلد است به من هم یاد بدهد یا حتی سایت یا وبلاگی رو معرفی کند با آموزش کامل؟!


 -محرم نزدیک است ، آخ جون به شبهای محرم ، به گریه های از ته دل ، وقتی که نیاز نیست به کسی دلیلش رو هم توضیح بدی.....