روزهای شیرین الی...

الی هستم یه خانم شاغل خوشحال ، همسر جان را هم بسیااااااااار دوست میدارم.

روزهای شیرین الی...

الی هستم یه خانم شاغل خوشحال ، همسر جان را هم بسیااااااااار دوست میدارم.

استانبول نامه 2

روز دوم سفر بعد از اینکه از جزیره بیوک آدا برگشتیم، مستقیم رفتیم به سمت مرکز خرید استانبول فروم، از اونجا من یه کاپشن خریدم به قیمت بسیاااااار عالی به رنگ سرمه ای ، که با همسر جان دو قلو بشیم ،بعدش رفتیم به سمت ایکیا که یه سوله بسیاااااااار بزرگ بود با کلی وسایل جالب انگیز که البته به دلیل اینکه بیشتر وسیله منزل بودن و جا گیر ، خیلی نتونستیم از اونجا خرید کنیم.

ساعت 8 شب برگشتیم هتل، یه استراحتی کردیم و جفتی یه دوش گرفتیم تا خستگی مون در بیاد و چون هتل نزدیک خیابون استقلال بود ، از هتل ساعت 10 زدیم بیرون به قصد خوردن شام و استقلال گردی!

اتفاقا وقتی داشتیم تو یه از فروشگاه های COTON میچرخیدیم، همون دوستامونو که صبح باهاشون آشنا شدیم رو دوباره دیدیم ، یه کم به خنده گذشت و خوش و بش ، بعد از هم جدا شدیم ، چون برنامه هامون فرق میکرد با هم.

فردا صبح جمعه بعد از اینکه صبحونه مفصل هتل رو خوردیم زدیم بیرون ، به سمت جمعه بازار فیندیک زاده، برای خریدن زیرپوش و لباس تو خونه ای  و جوراب و این جور چیزا خیلی خوب بود. ظهر برگشتیم هتل ، وسایلمون رو گذاشتیم بعدش رفتیم به سمت مسجد ایاصوفیه و مسجد سلطان احمد(آبی)



 وااااااااااااای من عاشق فضای اونجا شدم ، پاییز اونجا حسابی خودشو نشون داده بود ، کلی تو حیاط مسجد آبی با خودم صفا کردم و تنهایی قدم زدم ،قطعا اونجا یکی از جاهایی هستش که تصویرش تا آخر عمر تو ذهنم باقی میمونه، از اونجا که اومدیم بیرون پر بودم از انرژی زیادی که از اونجا گرفته بودم.

سرحال و قبراق نزدیک غروب خودمون رو رسوندیم به سمت پل گالاتا ، غروب دریا و کشتهای ساحل رو دیدیم نشستیم تو یکی از کافه های اونجا با همسر جان چای ترکی خوردیم و کنوفه(دسر ترکی)



بعدم رفتیم سمت کشتی های اون اطراف تا سوار کشتی های تنگه بسفر شیم ، وااااااااای غروب دریا و اون صحنه چراغونی کاخ های اطراف تو شب عااااااااااالی بود.



حدود یکساعت و نیم طول کشید ، موقع برگشتن هم همون اطراف که پر بود از رستوران و دکه های ماهی فروشی، دوتا ساندویچ ماهی دبش زدیم بر بدن، که تو سرمای اون ساعت واقعا بهمون مزه داد.پیشنها د میکنم اگه رفتین اون سمتی ساندویچ های ماهی رو از دست ندین.

روز شنبه هم تصمیم گرفتیم یه برنامه فشرده داشته باشیم ، چون شب ساعت 8 لیدر تور برای ترانسفر میومدهتل دنبالمون تا به پروازمون در ساعت 11 شب برسیم.صبح بعد از خوردن صبحونه تا ظهر یه سری خرید واجب داشتیم مثل کفش برای همسر جان و بوت و کفش برای خودم و یه خرید اجمالی و سرعتی!! هم از فروشگاه LC WIKIKI وبقیه خرده چیزای دیگه داشتیم.

ظهر رفتیم اسکله کاباتاش با همسر جان، نهارمون رو خوردیم و آخرین خداحافظی مون رو با دریا انجام دادیم و عکسهای خوشگل زیادی هم گرفتیم،برگشتیم هتل و وسایل رو سپردیم به هتل و خودمون دوباره پیییییییش به سوی خیابون استقلال

برای رفع خستگی تو یه کافه نشستیم و چای و باقلوا خوردیم و رفتیم سمت کلیسای زیبا و کوچیکی که اواسط خیابون استقلال بود.فضای خوبی داشت. بدلیل اینکه شب یکشنبه بود استقلال پر بود از جمعیت مردم و موزیک و آواز­های دسته جمعی کنار خیابونی که خیلی جو اونجا رو خوب و لذت بخش کرده بود. آخرین عکس هامون رو هم گرفتیم و بستنی خوشمزه پسته ای خوردیم  و برگشتیم سمت هتل، منتظر لیدرمون برای رفتن سمت فرودگاه.

خلاصه  اینکه ساعت 9شب فرودگاه بودیم و ساعت 11 هم پروازمون به سمت تهران انجام شد. داخل هواپیما با همسر دو تایی به این نتیجه رسیدیم که:سفرمون با اینکه فشرده بود ولی بسیااااار لذت بخش بود و بهمون کلی خوش گذشت و در آخر اینکه استانبول استانبول ما باز هم می آییم!

شاید این بار تابستون!!!

 

پ: در اولین فرصتی که برام پیش بیاد حتما عکسها رو میزارم.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
آبگینه شنبه 6 آذر 1395 ساعت 08:57 http://abginehman.blogfa.com

ساندویچ ماهیش بو نمیداد؟ تیغ نداشت آیا؟
معلومه حسابی خوش گذشته
حالا فرصت شد عکس هم بزار

نه ، اصلا
البته من کلا عاشق ماهی ام
عکس هم چشم، حتما...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد