روزهای شیرین الی...

الی هستم یه خانم شاغل خوشحال ، همسر جان را هم بسیااااااااار دوست میدارم.

روزهای شیرین الی...

الی هستم یه خانم شاغل خوشحال ، همسر جان را هم بسیااااااااار دوست میدارم.

وسعت دوست داشتن همیشه گفتنی نیست...

1- همسر عزیزم انشالله امروز دیگه برمیگرده! بعد از حدود سه هفته ای ماموریت کاری که مقصدش اتریش بود و وین. از چند ماه پیش تقریبا میدونستیم که همسر قراره همچین سفری بره و من هم خودم رو آماده کرده بودم که همراهش برم ، ولی خب در شرایط فعلی و به دلیل وجود فندق توی دلمان تصمیم گرفتم که نرم در نهایت 

راستش هیچ گاه تا به الان همچین تجربه ای طولانی مدتی از دوری همسر نداشتم ، حداکثر دور بودنمون از همدیگه شاید حدود دو سه روز میشد ، ولی خب اینبار خیلی فرق میکرد.....البته که هی طولانی مدت از طرق نت با هم صحبت کردیم و از خودمون عشقولنس در میکردیم و از غم هجران میگفتیم و  همسر هم مدام قول میداد که سراغ تفریحات جالب انگیز نره و خیلی هم بهش خوش نگذره!! تا من دلم بیشتر از این آب نشهراستش اوائلش یه کم بیشتر بهم سخت میگذشت ، ولی چند روزی که گذشت با برنامه های مهیجی که مادر عزیزمان تدارک دیده بود دیدم که خیلی هم بد نمیگذره مثل اینکه . تمام پنجشنبه جمعه ها رو بدون استثنا برنامه مهمونی داشتیم یا خرید

و یکی دوباری هم یه دور همی خانمانه جور شد به اتفاق فامیل های دورتر مامان؛ خلاصه که سرمون گرم میشد حسابی

 

2- پنجشنبه 28 بهمن ماه یکی از شیرین ترین روزهای زندگیم بود در یکی دو ماه گذشتهصبح زود با مامان ساعت حدود 7 صبح راه افتادیم رفتیم به سمت ونک تا من بتونم آزمایش و سونوگرافی غربالگری مرحله اول رو انجام بدم، پیش بینی مون درست بود و هر دو بسیار شلوغ بودن و لی چون ما صبح زود اونجا بودیم تا ساعت یازده همه کارهامون انجام شدن.

هنوز هم اون صحنه شگفت انگیز جلوی چشمامه ، خانم دکتر خوش اخلاق مهربون فندق عزیزم رو بهم نشون داد که داشت تند تند دست و پاشو تکون میداد ، و تاکید کرد بهم که نی نی خیلی وروجکهبعد هم صدای قلبش رو گذاشت برام و با ذوووووق خیلی زیادی بهم گفت که : احتمالا پسره! ولی ماه آینده که بیای دقیق تر بهت میگم!

وقتی از اتاق سونوگرافی اومدم بیرون ، هنوز اشک تو چشمام بود ، و برای مامان که تعریف کردم جریانات سونوگرافی رو ، با هیجان زیادی عکس سونوی فندق رو بوسید! از همون خیابون چند دقیقه بعد زنگ زدم به همسر که خوابالو بود! و براش تعریف کردم که الحمدلله فندقمون سالمه و...

اون روز رو کلا رو ابرها بودم ، راستش هفته قبلش انقدر استرس کشیده بودم که لحظه ای که خانم دکتر گفت :همه چی عالیه، نفس راحت کشیدم و غم دختر دار نشدن کلا دیگه فراموشم شد.

- الهی شکرت! به خاطر همه چیز

-خدایا شکرت که دل پدر و مادرم شاد شد.(هیچ وقت یادم نمیره عکس العمل و حرفای بابام رو بعد از شنیدن خبر سلامت نی نی(

-همیشه دعا میکنم برای همه کسایی که منتظرن، الهی که این لحظه های شاد نصیب و قست همگی بشه

الهی زودتر روزی برسه که دلتون از خوشی غنج بزنه


نظرات 10 + ارسال نظر
شهره چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 15:35

ممنون ازت.خیلی کامل و عالی.انشالله بسلامتی فارغ بشی.من بچه دارم یدونه و دیگه نمیخوام. ولی چون پرید نمیشم یا مثلا سالی دوسه بار میشم فکر کنم مشکل منم همینه ضعف تخمدانها. بهرحال بینهایت ازت ممنونم.شاد باشی.

ممنون از محبتت
من فقط از یه چیزی مطمئنم شهره جان هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست و همه کارها بدست او سهل و آسونه...

ویولا دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت 17:22 http://www.sadafy.persianblog.ir

جونم عزیزم.... الهی شکر الهی به سلامتی نی نی ناز بیاد تو بغلت و خوشیتون رو چندین برابر بکنه... وای انگار همین دیروز بود رفته بودم سونوگرافی و دکتر همینطور که به مانیتور خیره بود و داشت دستگاهو رو شکمم بالا پایین میکرد,به دستیارش گزارش میداد که تایپ کنه و وقتی گفت male و من تا گوشام داغ شد و هیجان زده شدم و حتی فرصت ندادم به من اعلام کنه و گفتم پسرررررررره!!!!! که البته پیش بینی همه دوستا و فامیلا همین بود.گرچه تا قبل از دونستن جنسیتش اصلا به هیچ عنوان برام مهم نبود که چی باشه...فقط میخواستم صحیح و سالم باشه... چقدر زود گذشت....چقدر خوب بود اون روزا...چقدر دلم تنگ شده برا این دوران... خدایا شکرت...کاش هر زنی که دوست داره این دوران رو به سلامت تجربه کنه...الهی امین

ممنون ویولای مهربون
بی بی کوآلا جان رو از طرف من سفت ببوس

شهره دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت 01:42

وبلاگ ندارم ممنون میشم لیست خوراکیهارو همینجا بنویسی اونایی که مهم ترن. مرسی

شهره عزیزم متاسفانه اون چیزی که دکترابه من گفته بودن کمبود ذخیره تخمدان و ضعیف بودن تخمک ها بود، که بعد از کلی سرچ بین سایت های ایرانی و خارجی من این خوراکی های طبیعی رو پیدا کردم برای قوی شدن تخمک ها:
از اولین روزهای اقدام یه حلوای مقوی مخصوص بارداری خوردم به اسم حلوای میتی( سرچ کنی دستور تهیه اش تو نت هست)
صبحانه ها ارده و شیره و گاهی تخم مرغ محلی با روغن زیتون
حذف کامل سردی ها
سبوس جو دوسر؛ هر روز یک لیوان حل شده در آب ولرم یا شیر
ژل رویال، سمنو
عسل و دارچین ، عسل و سیاهدونه
انجیر ، کشمش ، بادام ،دانه سویا ( شبیه لوبیا)هم به عنوان تنقلات
در کل ماههای اقدام هم ، سه تا آمپول D3 زدم و هفته ای یکدونه قرص ویتامین D( دکترم خیلی تاکید داشت رو ویتامین D
دارو هم ویتامینE، D، زینک پلاس، امگا 3، مولتی دیلی و مکمل آهن و فولیک اسید
ماه قبل از بارداری هم تمام مدت شکمم رو با شکم بند پشمی بسته بودم.و چند ماهی بودکه هر روز سوره یاسین میخوندم.
انشالله که به حرمت آیه های قرآن دل تک تک خانم های منتظر نی نی شاد میشه

سحر چهارشنبه 11 اسفند 1395 ساعت 23:21 http://senatorvakhanomesh.blogfa.con

خدا برات حفظش کنه و در کنار همسر به سلامتی خوشی بزرگ شدنش ببینید و کیف کنید
چه لحظه های نابی
برای دعای آخرت هم ی آمین بزرگ

مررررررسی سحر جان
چه دعای قشنگی ممنون از محبتت
الهی آمین...

ستاره دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت 23:15 http://setareha65.blogsky.com

چشمتون روشن. خوش باشین

سلامت باشی عزیزم
ممنون

الهه یکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت 01:58

عزیزم اگه منو به خاطر داشته باشی، همون کسی هستم که آدرس یه دکتر رو قبلا برات فرستادم. امشب که به وبلاگت سر زدم از اینکه فهمیدم باردار هستی بسیار خوشحال شدم. خواستم بهت تبریک بگم. ایشالا نی نی صحیح و سلامت به دنیا بیاد. مراقب خودت باش

سلام الهه جان
ممنون از محبتت
انشالله خدا به همه منتظرا زودتر نی نی بده....

Soo پنج‌شنبه 5 اسفند 1395 ساعت 12:13

سلام عزیزم واااااای مبارک

مرررررررررررسی عزیزم
کاش آدرس وبلاگت رو هم میزاشتی اینجا

زهره سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 08:09 http://berkesabzeman.blogsky.com/

عزیزم تبریک میگم بهت
انشاله هر چی هست سالم و صالح باشه. من سونوی غربالگریمو رفتم پیش دکتر شاکری. بیمارستان پاستور نو. تو هفته دوازدهم تعیین جنسیت میکنه و دکتر خوش اخلاقی هم هست.
منم بعد از تعیین جنسیت خیلی حالم گرفته شد چون دختر دوست داشتم . ولی خب چند ساعت بعد یادم رفت. پسر و دختر نداره. مهم سلامتیشونه. غربالگری دوم رو که بری سورپزایز میشی که چقدر نی نی بزرگتر شده
مراقب خودت باش. از ماه پنجم به بعد که تکون هاش شروع میشه لحظه های زیبایی پیش رو داری

ممنون زهره جون
بله ،‌تعریف شاکری رو زیادشنیدم.
انشالله جفتمون نی نی هامون رو سلامت بغل بگیریم
یعن یمیشه من زودتر به اون لحظه شیریت تکون خوردن ها برسم؟؟؟

آبگینه دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت 11:15 http://abginehman.blogfa.com

الهی شکر الی جان
چه لحظه قشنگی حست رو درک میکنم اشک از روی شوق
ان شاالله نی نی ات رو صحیح و سالم در آغوش بگیری عزیزم

ممنون عزیییییییزم
انشالله قسمت خودت بشه

شهره دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت 00:47

خداروشکر .تبریک میگم.تو این دوران دعا بهتر مستجاب میشه. برای همه گرفتاریها کلا دعا کن .منم یادت نره عزیز دلم. راستی اون لیستو نزاشتی باز.

سلام شهره جان، ممنون از لطفت
کاش آدرس وبلاگ میزاشتی زودتر میومدم بهت خبر میدادم، ببخشید دیر شد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد